آرتین جونآرتین جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

گل پسری

تاتی تاتی ناز پسر

پسر بانمک مامانی:دیروز خونه مامان بزرگ نوشین زیر بغل شمارو گرفت با اون پاهای کوچولوت برای اولین بار چند تا قدم برداشتی و به سمت جلو حرکت کردی,مامانی فکرش نمیکردم تو چهار ماه و دوازده روزگیت قدم برداری,عزیزم رسم وقتی مامان ها راه رفتن میخوان به نی نی ها یاد بدن ذکر یا علی میگن و ازش مدد میخوان,خدا رو به عظمت و کرامت مولا علی قسم میدم تمامی لحظات زندگی در جهت صراط المستقیم قدم برداری و موفق و سربلند باشی,آمین یا رب العالمین
21 ارديبهشت 1393

توپ بازی گل پسر,نود درجه شدن,نگاه کردن به آیینه

دور دونه مامانی دیشب که خوابت نمیبرد با هم رفتیم به اتاقت وقتی توپی که پدرجون و مادر جون کربلا سال 82سوغات آورد‌ه بود قشنگ با دو دست کوچولوت گرفتی و بازی میکردی,الان وقتی میذارمت رو زمین باکمک پاهای نازت و کمرت یه دور 45 درجه یا 90درجه میزنی,امروز هم که جلوی آیینه بردمت میخندیدی دستت دراز کردی که خودت بگیری,مامانی وقتی هیجان زده میشی دو تا پاهات تند تند محکم به زمین میکوبی,مامانی قربونت بری که الان داری داستان مهمون ناخوانده که عمه مهناز برات رو فلش پر کرده داری گوش میدی و پا میکوبی,عزیزم بعد عید هم که دوست داری بشینی با پشتکارت وقتی میشینی هنوز تعادل نداری کمرت صاف کنی و سرت بالا نگه داری,عمه ها میگن مثل میگوووووووو میشه
16 ارديبهشت 1393

ختنه ی گل پسر

عزیزم وقتی بیست ساعتت بود تو بیمارستان ختنه شدی بابایی خیلی نگران بود ولی مادرجون کنارش بود قوت قلب بود بعدش مرخص شدیم و رفتیم دنبال مامان بزرگ و ااومدیم خونه,اون شب از درد ناله میکردی,فردا بابایی گوسفند خرید و عمه اینها و عمو دعوت کرد شام کباب,مامان بزرگ دستبند طلا ,عمه ایران زنجیر و پلاک,عمه مهناز به نیابت بابابزرگ زنجیر و پلاک,عمه مریم پلاک ,عمه پوران پلاک +لباس خواب هدیه آوردند,با هدیه عمو و خاله مه جبین و خاله سمیرا بابایی از گمرک ماشین شاسی بلند زرد برات خرید,دایی مهدی و مادرجون زحمت سیسمونی کشیدند,ان شاالله جششششن فارغ التحصیلی و داااااااامادی
16 ارديبهشت 1393

تولدگل پسر ,تاج سر,میوه دلم

جیگر من بعد از آخرین معاینه و مشورت با پزشک قرار شد 1392/10/14ساعت 14/30وقت زایمان باشه ما هم مراسم سیسمونی دیدن گذاشتیم یه روز قبل زایمان جمعه,چون عمه اینها گفتند بذار ماه صفر تموم بشه......جمعه ششم دی ماه غروب من و بابایی رفتیم بیرون وسایل مورد نیازم خریدیم موقع خواب من و بابایی فیس تو فیس که همیدیگر نگاه میکردیم گفتم یه هفته بعد یه نی نی کنار ماست,بابایی گفت یعنی راست راستی من پدر میشم,بعدش خوابمون برد من موقع اذان صبح بیدار شدم احساس کردم دلم مثل سنگ سفت شده اولش ترسیدم نکنه بد خوابیدم اتفاقی برات افتاده بلند شدم که وضو بگیرم خارج شدن آب از رحم حس کردم فکر کردم شاید طبیعی و یه هفته قبل زایمان شروع میشه,نمازم خوندم دعا کردم سوره انشقاق خون...
16 ارديبهشت 1393

یاد ویژه از 1392/06/02

گل پسر ,قند عسل که رونمایی کردی,عزیزم من و عمه پوران به مرکز سونوگرافی تصویر میدان امام حسین خ نامجو رفتیم وقتی آقای دکتر کارش رو شروع کرد گفت جنسیت پسره نمیدونی عمه پوران چی کار کرد یه هورایی کشید و از اتاق بیرون رفت و شروع کرد به همه زنگ زدن,دکتر متعجب شده بود بعد اون دکتر شروع کرد به کنترل سلامتی یه مانیتور هم جلوی من انقدر واضح بود که من همش میگفتم کاش بابایی بود میدیدت چقدر دلش میخواست به این واضحی شما رو ببینه,دکتر با حوصله تمام اعضا بدنت به من نشون داد ماشاالله دست و پاهات همش تکون میخورد,دستت هم بردی طرف دهنت بعد صبر کرد که دستت پایین بیاری و انگشتات بشماره,به لطف و بزرگی خدا یه مهمون سالم تو دلم بود,وقتی معاینه تموم شد بابایی تماس گر...
16 ارديبهشت 1393

یادی از عید فطر سال1392و سفر به همدان

نفس من شب قبل عید فطر به همراه بابایی به مطب دکتر مراجعه کردیم,آقای دکتر بعد از. کنترل سلامتی شما گفت هفتاد درصد جنسیت دختر هستش,برای ما سلامتی و خیر و صلاح شما تو اولویت بود ,بابایی با دکتر ها راجع به مسافرت ما به شمال مشورت کرد آقای دکتر گفت نه ولی خانم دکتر به شرط رعایت کردن نکات ایمنی اجازه داد .بعدش رفتیم خونه مامان بزرگ بچه ها گفتند میخوان تعطیلات برن همدان ,به ما هم تعارف کردند ما قبول کردیم و سفر شمال به هفته بعد موکول کردیم,فردای اون روز ناهار همگی به خونه ما اومدند و بعد استراحت مسافرت ما با رعایت حال من و شما شروع شده بود لحظات خوشی در لالجین,گنجنامه,عباس آباد,ابوعلی سینا,باباطاهر,گذروندیم کلی عکس یادگاری گرفتیم که برات تو DVDرایت ...
16 ارديبهشت 1393

یادی از 1392/04/19

گل پسرم وقتی غروب به مطب دکتر مراجعه کردیم بعد از سونوگرافی که شما رو کامل دیده بودیم یه مهمون کوچولو که خداروشکر همه اعضاء شما صحیح و سالم تشکیل شده بود بابایی خیلی خوشحال شد وقتی شما رو اولین بار دید و آقای دکتر گفت که شما ماشاالله صحیح و سالم هستید,بعدش خانم دکتر صدای قلبت چک کرد الهی قربون ریتم قلبت جیگر,بابایی بعدش ناراحت شد که چرا خانم دکتر خواست صدای قلب چک کنه به دلت فشار داد بچه ام دردش گرفته,ناز پسر با اینکه تو وجودم بودی دلم برای دیدنت حسابی تنگ شده بود همش دلم میخواست نوبت مراجعه بعدی برسه تا دوباره از طریق سونوگرافی ببینمت,بوووووووس
16 ارديبهشت 1393

یادی از 1392/02/18

عشق من غروب با بابایی برای اولین بار مراجعه کردیم به مطب خانم دکتر شریف امامی و آقای دکتر معمارزاده ,بابایی انقدر استرس داشت تو خونه اومد دنبالم حالت تهوع بهش دست داده بود,عزیزم وقتی دکتر سونوگرافی کرد گفت ساک بارداری تشکیل شده و برام پرونده تشکیل داد تاریخ زایمان طبیعی 1392/10/20اعلام کرد و سزارین یک هفته زودتر....
16 ارديبهشت 1393

یادی از 1392/02/14

آرتین جون وقتی از سر کار برگشتم بابایی نوار تست بارداری خرید من فکرش نمی کردم انقدر دقیق باشه وقتی امتمانش کردم دو خط قرمز تشکیل شده بود زبونم بند اومده بود فقط جیغ میکشیدم و بابایی صدا میزدم دل تو دلمون نبود همون لحظه خاله مه جبین تماس گرفت بهش نگفتم چون خاله سمیرا گفته بود اول به من بگو من به همه خبر بدم ,فردا رفتیم سرکار بابایی دلش طاقت نیاورد و به عمه مهناز گفت ,بابایی تماس گرفت گفت مرخصی بگیر میام دنبالت ساعت ده و نیم با هم رفتیم آزمایشگاه خصوص وهاب زاده تا جواب آماده بشه با هم رفتیم دور زدیم ,وقتی دوباره مراجعه کردیم خانمی که برگه جواب آزمایش داده بود گفت مبارک باشه بابایی بعد از تحویل برگه چند قدم جلو اومده بود دوباره برگشت و از خاتمه ...
16 ارديبهشت 1393

گل پسرو بسته آموزشی هوشان

گلم بابایی1393/02/01 بسته آموزشی برای شما سفارش داد و سه روز بعد به دست مون رسید. کتاب آزمون های پایش تکامل دو , چهار ماهگی پر کردم و رنگ سبز گرفتی,کتاب کودک فعال و مغز سالم هم نکات جالبی ازش یاد گرفتم الان دارم. کتاب آنچه والدین باید بخوانند میخونم که نکات خوبی به من یاد داده,
15 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسری می باشد